آنکس که درد عشق بداند
اشکی بر این سخن بیفشاند
***
این سان که ذره های دل بیقرار من
سر در کمند عشق تو, جان در هوای توست
شاید محال نیست که بعد از هزار سال
روزی غبار ما را آشفته بوی باد
در دوردست دشتی از دیده ها نهان
بر برگ ارغوانی-پیچیده با خزان-
یا پای جویباری-چون اشک ما روان-
پهلوی یکدگر بنشاند
+ نوشته شده در شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰ ساعت 16:24 توسط ونوس
|


دعای باران چرا؟